تنها مردی که تاکنون به یک بشقاب پرنده شلیک کرده است.
(ترجمه: حمیدرضا مزده، مهندس هوا - فضا)
سی و هفت سال پیش، خلبان جت جنگنده اُسکار سانتا ماریا هواِرتا یک روبرویی واقعی با یک بشقاب پرنده داشت. طی این حادثه او تلاش کرد یک شیء پرندۀ اسرارآمیز را که به شکل یک لامپ بود سرنگون سازد. تا امروز این پرونده تنها مورد مستند در رابطه با یک هواپیمای نظامی است که به یک بشقاب پرنده شلیک کرده است.
اوایل بامداد 11 آوریل سال 1980 بود، و ستوان یکم 23 ساله از نیروی هوایی پرو به همراه 1880 تن از پرسنل ارتش و افراد غیرنظامی در پایگاه نیروی هوایی لاهویا در 1000 کیلومتری جنوب پایتخت پرو آمادۀ تمرینات روزانه می شد.
به ستوان هوارتا، خلبانی با هشت سال تجربه که از سن 19 سالگی برای انجام مأموریتهای جنگی پرواز می کرد، دستور داده شد تا با جنگندۀ سوخوی 22 بلند شود و شیء عجیب نقره ای رنگی را که در نزدیکی پایان خط پرواز فرودگاه به صورت معلق روی هوا رویت شده بود ره گیری کند.
شیء پنج کیلومتر فاصله داشت و در حدود 600 فوت برفراز زمین به صورت معلق روی هوا مانده بود و به هیچ پیام ارتباطی پاسخ نمی داد.
سرهنگِ اکنون بازنشسته در مقاله ای به نام "بشقابهای پرنده: ژنرالها، خلبانان، و مقامات دولتی لب به سخن می گشایند" می گوید: این "بالون" در منطقۀ ممنوعۀ نظامی بود، مجوزِ بودن در آنجا را نداشت، و امنیت ملی را به طور جدی به چالش می طلبید.
سرهنگ هوارتا یکی از بسیاری پژوهشگران، افسران سابق نظامی و سایرین بود که در یک رخداد خبری در کلوپ ملی خبرنگاران در واشینگتن در سال 2013 شواهد مستحکمی را به منظور اعمال فشار روی دولت آمریکا ارائه نمودند، تا پرونده های خود را پیرامون برخورد با بشقابهای پرنده بگشایند.
او نوشت: "آن باید پایین می آمد. لاهویا یکی از پایگاهها در آمریکای جنوبی بود که دارای ابزار جنگی ساختۀ زمان شوروی سابق بود، و ما نگران جاسوسی بودیم."
سرهنگ هوارتا بعد از این که با جت خود از زمین بلند شد تا ارتفاع 2500 متری اوج گرفت تا به بشقاب پرنده حمله کند. او می نویسد: "من به فاصلۀ لازم رسیدم و شصت و چهار گلولۀ 30 میلیمتری به سمت آن شلیک کردم. گلوله ها یک دیوار آتش مخروطی شکل ایجاد کردند که معمولاً هر چه را که در سر راه آنها قرار داشت نابود می کردند. فقط یکی از آن گلوله ها می توانست یک اتوموبیل را منهدم سازد، اما آنها هیچ تأثیری روی شیء ناشناخته نداشتند. من فکر کردم که بالون شکافته خواهد شد و گازهای آن به بیرون فوران خواهد کرد. اما هیچ اتفاقی نیفتاد. به نظر می رسید که گلوله های بسیار بزرگ جذب بالون می شدند، و آن اصلاً آسیبی ندید."
سپس شیء با سرعت رو به بالا به آسمان جهش کرد و از پایگاه دور شد. سپس سرهنگ هوارتا (برای افزایش سرعت) پس سوز هواپیمای خود را روشن کرد و در فاصلۀ 500 متری شیء را تعقیب نمود. بعد از این که آنها به شهر کامانا به فاصلۀ 84 کیلومتری پایگاه رسیدند، شیء به ناگهان در هوا متوقف گردید و او را ناچار ساخت از کنار آن عبور کند.
سرهنگ هوارتا با چرخش به راست تلاش کرد خود را در موقعیتی قرار دهد که بتواند بار دیگر شلیک کند. او می نویسد: "من شروع کردم به آن نزدیک شوم تا این که شیء در معرض دید کامل من قرار گرفت. من سیستم شلیک را روی هدف قفل کردم و آمادۀ شلیک شدم. اما درست در همان لحظه شیء به سرعت به بالا صعود کرد و از حمله گریخت. من زیر آن ماندم. آن شیء حمله را در هم شکست."
او همین مانور را دو بار دیگر تکرار نمود و هر بار شیء پیش از آن که او بتواند شلیک کند با جهش به سمت بالا گریخت.
تا این هنگام شیء به ارتفاع 14،000 متری از سطح زمین رسیده بود. سرهنگ هوارتا تصمیم گرفت تلاش کند از بالا حمله کند تا شیء نتواند از تیررس او بگریزد، اما شیء سایه وار تا ارتفاع 19،200 متری بالا رفت. این ارتفاع بسیار بالاتر از سقف پرواز هواپیمای او بود.
سوخت هواپیمای او رو به کاهش بود، و او متوجه شد که نمی تواند به حمله ادامه دهد، لذا تصمیم گرفت به شیء نزدیک شود تا بهتر آن را ببیند. وقتی به فاصلۀ 100 متری از شیء رسید متوجه شد آن شیء چیست. او می نویسد: "من با دیدن شیء حیرت زده شدم و متوجه شدم که آن شیء اصلاً بالون نیست. این شی ای بود که 10 متر قطر داشت و یک برآمدگی کروی براق در بالا داشت که به رنگ کِرِم بود، درست شبیه نیمۀ بالایی یک لامپ."
"پایین آن یک پایۀ عریض دایره ای شکل به رنگ نقره ای داشت، و به نظر فلزی می رسید. آن فاقد تمامی اجزای یک هواپیمای معمولی بود. بال، سیستم رانش موتوری، اگزوز، پنجره، آنتن و غیره نداشت. آن یک سیستم قابل رویت رانش نداشت.
"در آن لحظه من متوجه شدم که این شیء یک وسیلۀ جاسوسی نیست، بلکه یک بشقاب پرنده است، چیزی کاملاً ناشناخته. سوخت من تقریباً تمام شده بود، لذا من نتوانستم حمله کنم یا با هواپیمای خود مانوری انجام دهم. به ناگاه من ترسیدم. پیش خود فکر کردم کارم تمام است."
سرهنگ هوارتا در هوا دور زد و به دلیل فقدان سوخت هواپیما را به سمت پایین سُر داد. "من شروع به انجام حرکت زیگ زاگ نمودم تا هدف قرار دادن هواپیمای من دشوارتر باشد. من همیشه یک چشم به آینه های عقب نما داشتم و امیدوار بودم که مرا تعقیب نکند."
بعد از این که او فرود آمد شیء تا دو ساعت دیگر در همان مکان باقی ماند و "برای هر کس که در پایگاه بود قابل رویت بود، ضمن این که نور خورشید را نیز منعکس می کرد."
سرهنگ هوارتا می گوید هواپیما توسط هر کس که در پایگاه بود دیده شد، و بسیاری از آنها ملزم بودند گزارش مشاهدات خود را بدهند. در ژوئن 1980 مدرکی از سوی وزارت دفاع آمریکا با عنوان "بشقاب پرنده ای در پرو رویت شد" این رخداد را توصیف می کند و می گوید منشاء شیء ناشناخته است.
رخداد مشابهی در سال 1976 در ایران به وقوع پیوست. در آن هنگام ژنرال نیروی هوایی پرویز جعفری تلاش کرد به یک بشقاب پرنده شلیک کند اما متوجه شد که تمامی دستگاههای او از کار افتاده اند. سرهنگ هوارتا می نویسد: "دستگاههای من مکانیکی بودند، و شاید به این دلیل بود که نتوانستم بشقاب پرنده را سرنگون سازم. شیء در آخرین دقیقه به سوی دیگر جهش نمود."
"من خود را در موقعیت منحصر به فردی می یابم، حداقل برای آن لحظه، و تا جایی که من می دانم، من تنها خلبان نظامی در دنیا هستم که در واقع به سمت یک بشقاب پرنده شلیک نمودم و من به هدف زدم. فکر کردن به این موضوع هنوز لرزه بر اندام من می اندازد."
:: موضوعات مرتبط:
دانستنی های عمومی ,
,
:: برچسبها:
ما و فرازمینی ها شلیک به بشقاب پرند ,
:: بازدید از این مطلب : 661
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0